خفگی



امروز بی هوا به یک وبلاگی برخورد کردم که ی نوشته جالبی نوشته بود.

کنجکاو شدم بقیه پست های اون وبلاگ رو هم بخونم.

توی یکی از پست ها که تولد پدرشون رو تبریک گفته بودند، یکی از رفقای بیانی پرسیده بود:اینحا هم میاد؟ و گفته بود: نه ولی وقتی بمیرم اینجا رو پیدا میکنه دیگه. رفیق بیانی گفته بود:خدا نکنههههه:| و شخص جواب داد:پس فکر میکنی وبو برای چی زدم:/

بعد برگشتم به سال 92،93 و از خودم پرسیدم چرا؟

تنها جوابم به خودم این بودکه"رفاقت و دو تا گوش میخواستم"

خب اون موقع ها خیلی بچه بودم برای اینکه آدم ها اصلا آدم حسابم کنند و حرف هایم را گوش بدهند.

و صد البته به دلیل اخلاق و ویژگی های مزخرف و آزاردهنده ام هرگز رفیقی نداشتم.

زندگی توی بیان به قدری خوب بود که حتی اولین رفیق صمیمیم هم از اهالی اینجاست(:

یادمه ی بار برای اینکه بابا رو راضی کنم مودم رو بهم پس بده و بذاره به دنیای وبلاگ نویسیم برگردم،مجبور شدم آدرس وبلاگ هام رو بهش بدماین شرط برگشتنم بود!

اما من دووم نیاوردم.آدم هایی که بچه بودنم رو زدند توی سرم تا حرف هایم را نشنوند.چرا باید میخوندند؟

به گمانم آن موقع سه تا وبلاگ داشتم.دو روز بعد هر سه آنها پاک شده بودند.

به خودم که نگاه کردم دیدم هیچ وقت دلم نمیخواد آدم های واقعی زندگیم از حال و روزم با خبر بشوند.دلم نمیخواست اگه یک شبی ناخوداگاه نفسم بند اومد جایی باشه که بخونندش و پا به پای تک تک دست نویس های مزخرفم زار بزنند.

من وبلاگ رو زدم که رفیق داشته باشم.

تا آدم هایی رو داشته باشم که بشنوند و بگذارند سهمی از زندگیشون داشته باشم.

و حالا سوال اینه: شما چرا وبلاگ زدید؟!


امروز به خودم گفتم:هی!تو حق داری بزنی جاده خاکی و یک وقت هایی حرف های جدی بزنی و منتظر بمانی تا آدم ها حرف بزنن و حرف هایشان را بشنوی.!!! پس تصمیم گرفتم که شروع کنم به ایجاد یک موضوع در وبلاگ با عنوان"حرف های جدی" و نوشتم.(:


امروز وقتی به وبلاگ های به روز شده سر زدم.وبلاگ هایی رو دیدم که خیلییی خوب مینوشتن و سابقه خوبی هم توی بیان داشتند.ولی پست هایشان را که نگاه میکردی نه نظرینه لایکینه چیزی.یک سری ها هم که کلا قطع امید کرده بودند و همه ی در و دیوار های وبلاگ رو بسته بودند. واقعا وبلاگ نویسی یعنی این؟ اصن این روزها حوصله خوندن همون چهار خط نوشته ی خوب رو داریم؟به وبلاگ های جدید سر میزنیم؟ توی سه ماه اخیر چند تا دوست جدید بیانی پیدا کردیم؟چند تا وبلاگ جدید رو دنبال کردیم که بخونیم.؟ 

من نمیدونم وبلاگ نویسی یعنی چی!

ولی بیاناز همون روزی که من پامو گذاشتم توش،دنیای رفاقت بودتو اوج غریبه بودنم ی دنیا آدم هوامو داشتن.که بهم یاد بدن استفاده درست چیه! من توی روزایی که دوستام معتاد اینستا شده بودن،یک جایگزین بهتر پیدا کرده بودم و اونم اینجا بود. حیفه که اعتراف کنم هر چی روزای بیشتری میگذرن. بیان غیرقابل تحمل تر میشه!! حیفه به جایی که خونه ی خودم میدونمش توهین کنم.و حرمتش رو پایین بیارمولی واقعا بیانِ این شکلیحیفهحیف.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

webco احیا سگ پامرانین حفاظ رودیواری کامران کراماتیان مشاور املاک منطقه یک تهران قابلمه وبلاگ شخصی مرتضی معراجی فروشگاه کتاب دیجیتال دانلود پرطرفدارترین اهنگ ها | دی ال موزیک server1224